من و خط خطی های ذهن و خاطراتم

با ف حرف میزدم، نصیحت های 2 کلمه از مادر عروس، میکرد اما متاسفانه یا خوشبختانه کوچترین اهمیتی برام نداره. خیلی وقته که هدفم تغییر کرده، من تلاشم رو میکنم اگه شد که فبها اگه نشد از تلاشم راضی ام.

رئیس صدام کرد، چیزی رو بهم سپرد که با بقیه حتی حرفشو نزده بود، اومدم دیدم خانوما دارن پچ پچ میکنن!

درسته که همکارام بهم حسودی میکنن اما خوشبختانه کوچکترین اهمیتی برام نداره :)))

من و خط خطی های ذهن و خاطراتم...

یه جوری تو این 3 ماه کار کردم که دست راستم آسیب دید. دوشنبه صبح رفتم پیش متخصص مغز و اعصاب و بعدشم نوار عصب! نه تنها بهم برق وصل میکردن می خندیدم، بلکه با اون سوزن دستمو آبکش کرد اما خوشحال و خندان او من و خط خطی های ذهن و خاطراتم...

یه مدت کوتاهیه که دوباره ورزش میکنم اما نه فقط ماهیچه های شکمم سفت شده که خط های سیکس پکی هم افتاده روش :)) ولی خسته شدم اینقدر رو وزن 62 موندم! میخوام بشم 57! 

همکارام ارشد قبول شدن، ولی خدایی به اسلامشهر و فیروزکوه نمیگن ارشد!!

 

من و خط خطی های ذهن و خاطراتم...

چنان درد معده م شدیده که احساس ضعف میکنم.

امروز بهای تمام شده رو بدست آوردم و نقطه ی سر به سر مشخص کردم که حس میکنم برام خوب شد. خوشم میاد از اینکه میتونم کاری رو انجام بدم که بقیه نتونستن. هرچند که انرژی زیادی ازم میگیره ولی خب نتیجه ش راضی کننده س

معده م هنوزم درد میکنه و من دارم میمیرم از درد معده! امیدوارم عدم تحمل به لاکتوز اون پنیر لعنتی باشه و زودتر تموم بشه.

 

من و خط خطی های ذهن و خاطراتم...

خیلی زود بله برون انجام شد و خیلی زود تصمیم به عقد گرفتیم و خیلی زودتر عقد کردیم!

خیلی زود زمان برای پایان نامه میگذره و خیلی زودتر سال 97 داره میگذره و تموم میشه. 

هنوز خودم قبول نکردم که متاهل شدم! یه جوریه! هیچ نظری در موردش ندارم... کاش می تونستم بگم: وااااای چه عالیهههههه

من و خط خطی های ذهن و خاطراتم...

قدرت خدا! اومدم یه چیزی بنویسم و برم دیدم ای دل غافل! عنوان خودش نوشته شده از قبل... همه ش دلم میخواد یه کتاب بخونم دلم میخواد یه کلاس برم اما باز پنج شنبه می شه و میگم ولش کن بابا بزار بخوابیم. به شد من و خط خطی های ذهن و خاطراتم...

خودم میدونم بحثم هیچ ربطی نداره! بهش میگم فرموله رو بگو شروع میکنه از ب بسم اله توضیح میده با ریز جزئیات! میگم آخه لامصب یکی مثل من 10 دقیقه از وقت ارزشمندشو صرف این صحبتا نمی کنه! فقط می خواد کارش راه بیوفته میگه نه من دارم واسه کسایی میگم که میخوان واقعا یاد بگیرن!

چه تو راه درست کم کاری کنی‏ چه تو راه اشتباه ایده آل ترین حالت ممکن ظاهر بشی! جفتش افتضاح و  اتلاف سرمایه ست.... کاری که کرد و هیچ تاثیری نداره حالا....

 

من و خط خطی های ذهن و خاطراتم...

تونستم سوالی رو حل کنم که بقیه نتونستم.... اول که خ مسخره م کرد بعد ج یه جوی نگام کرد انگار اتیش گرفته.

علی میگه ببین واسه ساده ترین کاری که می کنی چه بازخوردی می گیری،

واش کن.

من و خط خطی های ذهن و خاطراتم...

این چند روزه که سعی میکنم زیاد با بقیه دم خور نشم‏ حالم گرفته تره! بیشتر به خاطر فکر و ذهن و خودم و نهایتا به خاطر اینکه بهم گفت مارموز! هرچند واقعا ازش ناراحت نیستم چون آدم رک و راستیه! هرچی هست جلو من و خط خطی های ذهن و خاطراتم...